دروازه، ششم بهمن یا خیابان انقلاب؟ + تصاویر


امید زاهد
خیابان ششم بهمن، یادآور غریو فریادهای چند نسل از مردمان بندر بوشهر است. خیابان مرده بادها و زنده بادها، فریاد یا مرگ یا مصدق، خیابان درختان تنومند ابریشم، خیابان فریاد نالههای جمشید(جمشیدو) آنگاه که در عالم بی خبری خونش بر زمین جاری شد، خیابان فریاد صدای انقلاب 57، خیابان ناقوسهای کلیسای گریگوری و نیمی از قبرستانی که در هیاهوی توسعه خیابان و مغازهها فرو رفت و اثری از آن نیست، اینها همه رفت و خیابان جدیدی آمد و چشم اندازی تازه آفرید. دریا نمایان شد و خیابان نو بنیاد با آدمهای جدید، به دریا سلامی دوباره کرد.
برای نخستین بار سال 1306 خورشیدی نقشهای برای احداث اولین خیابان در وسط بافت قدیم شهر از سوی انجمن بلدیه تایید و ترسیم شد. مقرر شد خیابانهای مذکور از سمت شمال به جنوب و دیگری از مشرق به مغرب احداث شوند.

با این وجود این طرح چند دهه بعد عملیاتی شد. در آغاز دههی 1340 خورشیدی، هر خانهای که ویران میشد، گنجی را مخفی و گنجی را آشکار میکرد. گاهی هم در زیر زمینی قرآن خطی قدیمی چاپخانه صد ساله علوی و یا کتابی با چاپ سنگی و سربی چاپ اداره مظفری، آیینه سنگی، تخت آبنوسی با عاج فیل و یا سکههای احمدشاهی پیدا می شد.
کارت دعوتی برای مراسم جلوس پادشاه قاجار و یا جشن مشروطه در دارالحکومه بوشهر زیر خاکها نفس میکشید. آن سو، کارت دعوت به مراسم سوگواری ایام محرم از سوی مدیر روزنامه مظفری بوشهر زیر آوار هویدا و آنسوتر میرفت و مدفون میشد. عکسهای سفر بمبئی و دوران جوانی و نوجوانی تاجر و بازرگانی که به همراه پدر و مادرش در عکاسخانه چهرهنگار در گوشه اتاقی در هوای غبارآلود خیابان نو بنیاد، در خانه مخروبه بر زمین میافتاد و میشکست… .
با تخریب کوچهها، عاشق چشم انتظاری که هر روز از کوچه معشوقش به هزار امید و آرزو میگذشت، دیگر نشانی جدیدی از معشوق نیافت و اوقاتش مکدر شد. کوچههای قهر و آشتی یکی پس از دیگری در قلب بافت قدیم فرو ریختند. چندین مجلد روزنامه حبل المتین چاپ کلکته با مهر و تمبر پستی زیر چرخ های لودر ریزه ریزه و پودر شد.
لودر بی رحمانه خانهها را یکی پس از دیگری بر زمین زد و پیش رفت تا به دروازه و میدان توپخانه نزدیک شد. طراحان خیابان جدید برای ایجاد سطح موازی با میدان دروازه (قورخانه)، مجبور شدند خاک برداری عمیقی انجام دهند. به طوری که یکی از تفریحات بچههای چهارمحل، بالا رفتن از تل خاکی بلندی بود که براثر خاک برداری خیابان جدید ایجاد شده بود. شهرداری در آن زمان خانههایی که کاملا تخریب کرده بود خریداری کرد و به خانههایی که بخشی از آنها در مسیر خیابان قرار داشت، وجهی را پرداخت نکرد به این دلیل که این نوع خانهها از حق مرغوبیت برخوردار میشدند و ارزش ملک آنها بالاتر میرفت.
به هر ترتیب همه چیز به سرعت اتفاق افتاد. زجرآور بود که زنان و مردان، پیرمردها و پیرزنها خاطراتشان را جلوی چشمانشان سر میبریدند و فقط میتوانستند آهی از عمق جان بکشند و ناله سر بدهند. لودرها و بولدوزرها و غلتکها بیامان میتاختند و گرد و خاک عظیمی میانه بافت قدیم را در مینوردید.
رسیدن به دروازه برای شکافتن دل بافت قدیم بود و این مقدمهای بود برای درهم شکستن و خرد شدن استخوانهای بافت آن هم از قلب بافت قدیم بوشهر که تا آن زمان این همه تخریب را به خود ندیده بود. گاری و کالسکه که تا پیش از این در گاریخانه تجمع داشتند و تنها سنگکشها و آبکشها با استر و الاغ میتوانستند به کوچههای تنگ و باریک بافت راه بیابند، به یکباره با حضور و تاختن ماشینها و موتورسیکلتها آن تاریخ و مردمان را پشت سر نهادند.
خیابان جدید را به نام انقلاب سفید و تغییرات اجتماعی و اقتصادی در تاریخ ایران و با عنوان خیابان ششم بهمن که سال 1341 روی داد (روز انقلاب شاه و مردم) نامگذاری کردند و اجرای مراسم رژه و شادباش در این روز تاریخی بخشی از برنامههایی بود که در این خیابان بعدها انجام میگرفت. گفتنی است در آن زمان شرکت اترک که یک شرکت خارجی و در بوشهر دارای لودر و بولدوزر وکارش بازسازی و عمران شهر بوشهر بود، به تخریب و بازسازی این خیابان مشغول شد. البته نام عبدالمهدی قیلاو پیمانکار شرکت ساختمانی کت نیز در برخی اسناد ذکر شده است.
برخی مردم دلشاد از دسترسی به خیابان جدید و آوردن ماشین بودند، اما بافت قدیم دستبرد به حریمش را خوش نداشت و میدانست آغازی است بر پایان دویست سال عظمت و شکوه و صدای ریزش فهم معماری بوشهر را میشنید.
ماشینها و آدمها تندتر بر سر کار خود رفتند و میدان و خیابان ششم بهمن با تمثال محمدرضا شاه پهلوی میدانی جدید به خود دید و چهره شهر دگرگون و عملا بافت قدیم دو شقه شد. بانکهای جدید در این خیابان سربرآوردند و مغازهها به همراه مشاغلی مانند: مغازه خیاطی زیگموند، دفتر روزنامه اطلاعات، ساندویجی و سوپری کاکا، ساندویجی چشمک، مرکز دفاع غیر نظامی (خانه حاج کریم درویشی که تخریب شد)، بانک رهنی (بانک مسکن) طاق نجفی که مقر نیروی دریایی بود که تخریب گردید)، تعلیمات راهنمایی و رانندگی (درویشی)، در ابتدای خیابان جدید سالن غذا خوری حاج رحیمی، عکاسی کاخ و عکاسی نور، کتابفروشی دروئی (روبروی بانک ملت)، نانوایی آبادانیها (که اولین نون گرد (دایرهای) را در بوشهر زد)، پاساژ کویتیها، چاپخانه علوی، بانک صادرات، بانک تهران، بانک بازرگانی، مسافرخانه دریا، اتو سرویس هومن و حتی مسجد شیخ لطف الله(جای فروشگاه گل سرخ)، یکی پس از دیگری سربرآوردند و مسافرخانه گشمردی، مسافرخانه دلو (دی گرگی)، اتوکشی محمد صادق پورصباغ، حاج حسین روانا، اتوکشی چُکرا زاده (لباس شویی) خشک شویی اسپرس با شوق زاید الوصفی به خیابان جدید و میدان روبروی آن پیوستند.
و حالا خیابان جدید فرهنگهای جدید و آدمهای جدید و مغازههای جدید و کسب و کارهای جدید را طلب میکرد. تغییرات بسیار چشمگیر بود به طوری که در چند دهه به سرعت مردها با کلاههای گرد و قبا و عبا پوشیده و زنان روبند زده رفتند و جایشان را آدمهای شیک پوش با کت و شلوار و با کراوات و کلاه لبهدار (پهلوی) گرفتند.
ریش و محاسن بلند جای خود را به صورتهای شش تیغ و سبیلهای هیتلری و چه گوارایی و فیدل کاسترویی دادند. جوانان بوشهری برخلاف نسلهای پیشین با شلوار فالمرز (پاچه گشاد)، شلوار چهل تیکه (مثل شلوار لی)، پیرهنهای آراستر و چینی، تک پوش منتیگل (مانتیگل)، روغن تاتا برای سر با عکس خانمی که بر روی آن بود، کفش دانلاپ، کفش شتری بوت، کفش چینی مخصوص بسکتبال ساق بلند، زیر پیرهن کپتان چینی، زیر پیرهن گاوی، فروت (میوه) و لنگوته که برای تابستانها بود، دیده شدند. القاب جدید هم از پس همین البسه جدید آمدند مثل آقا رضای منتیگل (از بس این تک پوش را به تن میکرد).
زنان بوشهری از طراحی لباسهای گلگلی، پلنگی و پولکی استقبال کردند، کمر لباسها تنگتر شد (لباس گون) و استفاده از اکسسوری مانند کمربند زنانه رایج و آرایش موها اکثرا پف کرده با کفش های پاشنه بلند و دامنهای کوتاه مینی ژوپ مد و کلاههایی که سر را کاملا می پوشانید، رایج شد.
آدمها با رایحههای جدید در خیابان جدید حضور یافتند. از عطر سه گل کریستین دیور گرفته تا ادکلن جیکا، ادکلن ریف دور که پس از اصلاح میزدند و عطرهای فرانسوی همه از راه رسیدند. گفتنی است جوانان بوشهری سیگار خارجی و ایرانی مصرف نمیکردند. آن زمان سیگار وینستون دو نمونه بود: اسرائیلی و یک نوعی آمریکایی که بیشتر امریکایی برای طعم خوبش میکشیدند، سیگارهای وینستون و سالم(که دهن را خنک میکرد)، سیگار لاکی، سیگار مارلبرو که البته زنان بوشهری سیگار هما ویژه میکشیدند و سیگار اشنو که بسته چهل تایی داشت، مورد استفاده بود. همینطور داروخانه رجب پور که تریاک کوپنی میفروخت در میدان ششم بهمن و جنب مسجد پیرزن و مشروب فروشی منوچهر و عبدالله بابو که برای علاقمندان به راه بود و روزنامه فروشی علی سیگاری سر میدان جدید به دکه علی سیگاری معروف شد که روزنامه و سیگار میفروخت.
به هر روی میدان ششم بهمن با تخریب مغازههایی که در آن وجود داشت، توسعه یافت. حالا مردم برای دادن نشانی، نام خیابان ششم بهمن را بر زبان جاری می ساختند. نهالهای درختان ابریشم از سوی شهرداری در دو سوی خیابان ششم بهمن کاشته شد.

یک دهه بعد، خیابان ششم بهمن قصد کرد به رنگ و لعابی دیگر با نسلی جدید درآید و این خیابان با نام ششم بهمن تا افتادن خون جمشید پابرجا بود. جمشید(جمشیدو) جوان قد بلندی بود که بیست و اندی سال داشت. وقتی تکاورهای دریایی منع آمد و شد را اعلام کرده بودند، جمشید به ناگاه از سرکوچه در محله بهبهانی و خیابان ششم بهمن درآمد و تیر به گردنش اصابت کرد و برخاک افتاد. میدان روبروی مسجد باباحاجی گلگون شد. جمشید صاحب گاری بود و در بازار، بار جابجا میکرد به همین دلیل سال 1357 همزمان با رخدادهای انقلاب در بوشهر، نام خیابان به (خیابان جمشید) تغییر یافت.
عکس زنده یاد جمشید، از آرشیو سید نجف کازرونی

بعدها وقتی انقلاب پیروز شد، خیابان جمشید جای خودش را به خیابان انقلاب داد. جالب آن که پس از گذشت چندین دهه هنوز قبض برق برخی اهالی در چهارمحل برای ذکر نشانی به نام خیابان جمشید صادر می شود.

به هر حال دوباره نام خیابان تغییر کرد. آدمها عوض شدند و روزگار جدید آمد. با انقلاب 57 همه چیز تغییر کرد و خیابان با مبارزان انقلابی رنگ و بوی انقلاب گرفت و تاریخ را پشت سرنهاد و خیابان به انقلاب تغییر یافت.
اما برای بوشهریهای قدیمی، تاکسیهای شهر و مسافران، این خیابان همچنان خیابان ششم بهمن است. این نام چنان فرو رفته در این خیابان که هیچ نامی را برنمیتابد حتی نام جمشید و انقلاب و هر نام دیگری را.
خیابان ششم بهمن و چند نسل حکایت روزگار سپری شده مردمانی است که هنوز نامها برایشان هزاران نام و خاطره را دوباره زنده میکند.